شهرکهای اقماری راهحلی برای اسکان سرریز جمعیت
دکتر غزال راهب_پژوهشگر معماری و شهرسازی
در دهههای اخیر افزایش بیرویه جمعیت، موجب شد که شهرکهای اقماری، راهحلی برای اسکان سرریز جمعیت و در اطراف شهرها باشند. گرچه این شهرکها کاستیهای بسیاری در قیاس با توسعه تدریجی شهرها دارند اما میتوانند با رویکردی برنامهریزیشده، در مقیاسی محدود، راهکاری پاسخگو باشند. در عین حال، درخصوص شهر تهران، باتوجه به شرایط خاص آن، سقف جمعیتپذیری تعریف شده و تعدد شهرکهای اقماری موجود و همچنین شرایط حاکم، توجه به ملاحظاتی در برنامهریزیهای اسکان جمعیت و تولید مسکن الزامی است.
توسعه متوازن سرزمینی، با نگاه آمایش محور، باید در اولویت هرگونه برنامهریزی اسکان جمعیت و از جمله، موضوع شهرکسازی قرار گیرد. توجه به این موضوع، حائز اهمیت است که شهرکسازی تا کجا میتواند پیش رود و این شهرکها تا چه حدی میتوانند در اطراف شهرهای بزرگ ساخته شوند و توسعه پیدا کنند. آیا تا آنجا که منابع زمین و همچنین، وجود متقاضی به ما اجازه میدهد، باید به ساختوساز ادامه دهیم؟ با توجه به اینکه تهران و حومه آن، ظرفیتی برای پذیرش جمعیت ندارد، آیا نباید این روند متوقف شود؟ آیا زیرساختها و منابع آب تهران، پاسخگوی چنین سیاستهایی در توسعه است؟ لازم است در برنامهریزیها این موضوع به دقت مورد توجه باشد که این شهرکها، قرار است نیاز واقعی مسکن را پاسخ دهند. تقاضا همواره وجود دارد؛ اگر منطقهای آباد شود و رونق یابد، قیمت اولیه پایین، باعث میشود که تمایل به ایجاد خانههای دوم در آن شکل گرفته، یا محرکی برای مهاجرتها شود. نمونههایی از این اتفاق را در تجربه مسکن مهر، بهکرات میتوان مشاهده کرد.
در مطالعاتی که در منطقه شهری تهران و کرج در مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی، صورت گرفته است، مشخص شد که نیاز مسکن تهران تا افق 1415در کل این پهنه، مشتمل بر زمینهای موجود در شهرهای تهران و کرج، به همراه سکونتگاههای اقماری و شهرهایی همچون اندیشه، پردیس، پرند، خوارزمی، هشتگرد و ابریشم، بدون نیاز به افزابش منابع زمین، با تراکم متوسط 5/113نفر در هکتار قابل تامین بوده و بنابراین، نیازی به احداث شهر، شهرکهای جدید یا توسعه محدوده شهرها در این پهنه نیست.
تجربه نشان داده است که توسعه میان افزا، راهکار مؤثرتری از توسعه در محدوده و حریم شهرها یا ایجاد شهرهای جدید است. توسعه برونزا، در مقابل توسعه درونزا، منجر به خالی شدن بافت و تخریب آن شده و کاهش کیفیت فضایی در شهرها را بهدنبال دارد. به علاوه اینکه، هزینه فراهم کردن زیرساختهای مورد نیاز، که به دولت تحمیل میشود تا ساختوساز شهرکهای جدید آغاز شده و ادامه پیدا کند، بسیار گزاف است. البته که استحصال زمینهای موجود در محدودههای قانونی ساخت و ساز، نیازمند مدیریت پیچیده و تمهیدات وسیع و پیگیریهایی بسیار توسط مدیریت شهری و دیگر سازمانهای مرجع است؛ حال آنکه، فرایند احداث سکونتگاه جدید، معمولا بهمراتب سادهتر است.
شهرکسازیها، تاکنون موجب تغییر کاربری زمینهای کشاورزی بسیاری شده است. ادامه این روند میتواند با توجه به منابع محدودی که در اختیار داریم، آسیبها و مخاطرات زیادی بهدنبال داشته باشد. در فاصله سالهای 79تا 92طبق مطالعات انجام شده، قریب به 30درصد از ساخت و سازها، در زمینهای کشاورزی اطراف تهران و کرج صورت گرفته است. شهرکسازی با این رویکرد، میتواند یک تهدید بسیار بزرگ برای کشاورزی تلقی شود.
عدمتنوع در برنامهریزی سکونت طیفهای مختلف اجتماعی درکنار یکدیگر و تخصیص یک مکان، صرفا به گروههای کمدرآمد، میتواند مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی متعددی به همراه داشته و عدالت اجتماعی را از طریق به حاشیه راندن گروههای کمدرآمد و محروم کردن این طبقه از خدمات عمومی که در شهرهای مبدا قرار دارند، تهدید میکند.
مطالبات سوداگرانه در حوزه زمین و مسکن، میتواند آسیبهای زیادی به منابع سرزمینی و محیطی، اعم از محیط طبیعی و انسانی وارد کند. ارائه امتیاز، افزایش ارزش زمین از طریق ورود زیرساختها، خدمات عمومی و اجرای پروژههای عمرانی، درآمد قابل توجهی برای برخی ایجاد میکند. به این ترتیب، از طریق رانت، یک منطقه شهری و زمینهای مرتبط با آن واجد ارزش میشوند. بهعبارتی، مدیریت نادرست تقاضای مسکن کمدرآمدها و تأمین نیاز آنها، ممکن است در صورت عدمبرنامهریزی مناسب و هدفمند، به ابزاری برای ایجاد بازاری جدید برای زمین و سوداگری در این حوزه شود.
موضوع دیگری که میتواند رویکرد شهرکسازی بیرویه را، بهطور خاص در شهر تهران، مورد انتقاد قرار دهد؛ ظرفیت ایجاد شغلهای جدید در این شهر است. این موضوع، هشداری برای کنترل جذب جمعیت محسوب میشود. ظرفیتهای اشتغال در زمان برنامهریزی جمعیت درمنطقه شهری تهران و کرج براساس نرخ رشد اقتصادی حدود 6/5درصد برنامهریزی شده که بیشتر در حوزه صنعت بوده و میزان کمتری از آن به کشاورزی اختصاص داشته است. عدمحصول این نرخ در سالهای اخیر، میزان ظرفیتهای شغلی قابل استحصال برای جمعیت ساکن را کاهش داده است.
مکانگزینی سکونتگاههای اقماری، موضوعی حائز اهمیت و وابسته به مولفههای متعدد است. در واقع، لازم است با شناخت صحیح جامعه هدف، مرجع اشتغال، فاصله متعارف از آن و سفرهای بین شهری مرتبط با آن، تعریف شود. در این چارچوب، لازم است دسترس پذیری، امکانات فنی و اقتصادی تأمین خدمات زیربنایی و روبنایی، بهطور جدی مورد توجه قرار گیرد.
همواره این خطر وجود دارد که در اثر نبود نظارت صحیح، شهرکها و کانونهای جمعیتی مشابه، که بهعنوان سکونتگاههای اقماری شهرهای بزرگ شکل گرفتهاند، خود به کانونی برای جذب جمعیت بدل شده و با افزایش حاشیهنشینی در اطراف آنها، سکونتگاههای غیررسمی، شکل گرفته و توسعه یابند. بعضی از سکونتگاههای اطراف تهران، که با گذر زمان بهعنوان شهر یا شهرک به رسمیت شناخته شدهاند، در مدت کمتر از 5سال، رشد جمعیتی معادل 30تا 50درصد داشته و خود، به کانون جذب جمعیت تبدیل شدهاند. این الگو، روند انبساطی پیوسته و توقفناپذیری را بهدنبال دارد.
در نهایت اینکه، افزایش قیمت مسکن در شهرهای بزرگ، جمعیت را به سمت این شهرکها سوق داده و افزایش تقاضا، احتمالا به افزایش قیمت مسکن که مغایر با اهداف اولیه پیشبینی شده است، منجر میشود. بهعنوان مثال، در سالهای اخیر، درصد افزایش قیمت نسبی مسکن، در شهر جدید پردیس، نسبت به تهران بیشتر بوده است.